سیزده

داستان دختری که سیزده را دوست می‌داشت ... این وبلاگ، یک وبلاگ داستانی است.

سیزده

داستان دختری که سیزده را دوست می‌داشت ... این وبلاگ، یک وبلاگ داستانی است.

صداها

پروانه در حالی که یک کتاب به دست داشت، با قدم‌های بلند در کوچه راه می‌رفت. در این هنگام سعید جلوی راه او قرار گرفت. پروانه ایستاد و نگاهی تند به او کرد. سپس راه خود را کج کرد و به راه رفتن ادامه داد. سعید هم به دنبال او به راه افتاد و گفت: «پروانه وایستا! منظورت از این کارا چیه؟ مگه چی شده حالا؟»

پروانه ایستاد و بدون این‌که به سعید نگاه کند، گفت: «من فکر می‌کردم ما با هم صحبت کردیم! قرار بود چیزی به روی ندا نیاری! اون الان ...» 

سعید گفت: «آره! ولی ما در مورد خیلی چیزا صحبت کرده بودیم! قرار بود تو هم این قدر به خودت فشار نیاری. زندگیت شده ندا! یه کم به خودت نگاه کن! ببین به چه روزی افتادی. ندا برات عزیزه قبول. ولی خودت چی؟!» 

پروانه با صدای بلند گفت: «ندا حالش خوب نیست! اون به مراقبت احتیاج داره! نباید با استرس رو به رو بشه!» و با حالت بغض ادامه داد: «اگه خودکشی کنه چه خاکی تو سرمون کنیم؟» 

آن‌گاه نفسی کشد و گفت: «اصلاً‌من چرا دارم با تو این حرفا رو می‌زنم! تو که حرف من برات اهمیتی نداره!» 

و دوباره به راه افتاد. سعید هم دوباره راه افتاد و گفت: «به خدا داره عزیز دلم! اما خودت بیشتر برام اهمیت داری! سلامتیت! روحیه‌ات!» 

به این‌جات که رسیدند کنار در خانه‌ی پروانه قرار داشتند. پروانه گفت: «بفرمایین دم در بده!» 

سعید پوزخندی زد. پروانه در را باز کرد و وارد شد. وقتی خواست در را ببندد، سعید اجازه نداد. پروانه در چارچوب در ایستاد و به سعید خیره شد. سعید آهی کشید و گفت: «ببخش پروانه. دیگه این کارو نمی‌کنم.» پروانه کمی سعید را برانداز کرد. سپس گفت: «سعی می‌کنم. تو فقط بشین دعا کن بلایی سر ندا نیاد! چون دیگه نه تو رو می‌بخشم ... نه خودمو!» و در را بست. 

دو ساعت بعد ...

ندا با فریاد از خواب پرید. گویی باز هم کابوس دیده بود. نفس نفس می‌زد. گویی این بار چیزی در کابوسش تغییر کرده بود. یک صدا بود. نه، انبوهی از صداها در گوشش پیچیده بود. گویی چیزی او را فرا می‌خواند. او صدای مرد کابوس‌هایش را شنیده بود! یک قطره اشک آرام از گوشه‌ی چشمش به پایین لغزید و روی دستش چکید. صداهای مبهمی که در سرش می‌پیچیدند او را راحت نمی‌گذاشتند. به سرعت از تختخواب پایین آمد و به سمت دستشویی رفت تا آبی به صورتش بزند. این نخستین صبحی بود که پروانه به دیدن او نیامده بود.

شیر آب را باز کرد. دو دستش را پر از آب کرد و به صورتش زد. در این هنگام ناگهان صدای کوبیده شدن در آمد. و پس از آن صدای قدم‌های آرام یک نفر. ندا بسیار ترسیده بود. یک تیغ ریش‌تراشی کهنه کنار دستشویی بود. آن را برداشت و آرام به سمت در دستشویی رفت. وقتی در را باز کرد ناگهان چهره‌ای را که در خواب دیده بود مقابل در دید. جیغ کشید و خواست با تیغ او را بزند. پروانه هم جیغ کشید و خود را به عقب کشید. در این‌جا بود که ندا متوجه شد که دچار توهم شده است. جیغ کشید: «مگه نگفتم نیا این‌جا!» پروانه هم در حالی که روی زمین افتاده بود، با صدایی خراشیده و با گریه گفت: «خوب دلم طاقت نیاورد! چی‌کار داشتی می‌کردی؟» 

ندا هم با همان حالت گریه و با فریاد گفت: «دیوونه اگه می‌کشتمت چی؟!» سپس تیغ را روی زمین انداخت و خو د نیز کنار در نشست و گریه کرد. پروانه هم که گریه می‌کرد، گفت: «ندا منو ببخش! نمی‌تونم نگرانت نباشم.» 

ندا هم با حالت گریه گفت: «باید باشی! من یه مریض روانی‌ام! منو باید ببرن آسایشگاه! اصلاً جام تو خونه نیست! من اونو دیدم! من تو رو شبیه اون دیدم! از وقتی پاشدم دارم یه صداهایی می‌شنوم! حتی همین الان! من دیوونه‌ام پروانه!» پروانه گفت: «دیوونه چیه! می‌خوای به شیوا زنگ بزنم؟» ندا به زحمت بلند شد و گفت: «نه! همین مونده همه بفهمن من دیوونه شدم!» و به سمت آشپزخانه رفت. در میان راه ناگهان برگشت و گفت: «چیزی گفتی؟»

پروانه با گریه سرش را به نشان منفی تکان داد. سپس او هم بلند شد و به سمت ندا رفت. 

- از کی این‌جوری شدی؟ 

- همین امروز صبح!

- دیشب کابوس دیدی؟

- آره، همون کابوسو. ولی این‌دفعه فرق داشت. صداشو شنیدم! گفت ... گفت ... یادم نیست چی گفت! اما صداشو شنیدم! اه لعنتی! این صداها ولم نمی‌کنن!

سپس پروانه را در آغوش گرفت و گفت: «خیلی می‌ترسم پری!» و هق هق زدن را از نو گرفت. پروانه هم با حالت بغض گفت: «نترس عزیزم. من تنهات نمی‌ذارم!» 

ندا با حالت گریه گفت: «نه! من دیگه خطرناکم! ندیدی همین امروز چه غلطی داشتم می‌کردم؟ وای اگه این کارو کرده بودم چی؟!»
و پروانه را محکم تر در آغوش گرفت. پروانه گفت: «خوب کابوس دیده بودی ترسیده بودی عزیزم. ناراحت نباش! تو هیچیت نیست. خوب می‌شی!»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد